داشتم تو سایتهاى ادبى گشتى مىزدم دنبال خبرى براى لینک که چشمم افتاد به نوشتهاى از دوست ظاهرن نوجوانى به اسم: "شاهین مجتبا پور" . این که مىگویم ظاهرن نوجوان، خصومت نیست؛ هر چه گشتم و پرسیدم، نشانهاى از این آقا پیدا نشد.
ادامه مطلب ...مرد هر روز چاقتر مىشد. مرد هر روز سبکتر مىشد. مرد هر روز کموزن
و پرحجم و سبزتر مىشد. زن غصه مىخورد، پیر مىشد. زن گاهى روى صندلى آشپزخانه کنار پنجرهى رو به خیابان مىنشست، به برگهاى تازه و تر درخت چنار خیره مىشد. فکر مىکرد، بعد لیست خرید روزانه را مىنوشت.
ادامه مطلب ...وقت است خط بزنی اول خود این خط زننده را
و بعد گوینده را براهنی را
خطش بزن! زدم
حالا به او بگو: آن را که خط زدن نتوانی چیست؟
چیزی که خط زدن نتوانم نیست
دنیا تمام خط زدنی ست
آقای خط زننده خود نفر اول خط هم
خط می زنم
و می زنم را هم
می را خط می زنم
تنها « زنم » می ماند
آن « میم » « میم » چیست؟
آن را هم خط می زنم آن « ام » را هم
می ماند زن
و آن « تو »یی که من را در « تو » نگاه داشته است
فهمیدم: « من » را خط می زنم.
چهارمین جشنوارهی ادبی اصفهان در دو بخش رمان و داستان کوتاه برای داستاننویسهای آماتور و حرفهای فراخوان داده. علاقهمندان تا ۸ آبان فرصت دارند آثار خود را برای شرکت در این مسابقه ارسال کنند. برای اطلاع بیشتر به ماهنامه ی گلستانه مراجعه شود.
گژارینا
گیراژنا
گرژانیا
گیرژانا
گارانیژا
گرایناژا...
نامت چه سخت است: گرانیژا!